زنجان مهرآبادی با سلام: اینجانب مهرآبادی زنجانی دقیقا با فرمایشات جوانانی که منتقد عدم پیشرفت اصولی و اساسی شهرمان زنجان هستند موافقم که می گویید:"35 سال پیش ما را مقایسه کنید با کشورهایی مثل مالزی ، امارات ، کویت ، ترکیه و . . .حتی با ضعیف ترین کشورها "
با توجه به حرفهای شما ما در زنجان مشکل بیکاری ، اعتیاد ، ترافیک ، فقر ، ناامنی و . . .داریم درست. ولی بالاخره هر کشوری نسبت به گذشته خودش پیشرفت هایی خواهد داشت آیا ؟ همان مشکلاتی که شما بیان کردید تو کشور هایی که نام بردید وجود نداره ؟من معتقدم جوانان هر کشوربا عث رشد وترقی آن کشور میشود خدارا شکرشما جوانان کشور ما هم از هوش و توانمندی بالا و مهر ومحبت نسبت به هم نوعان خود علاقمند به انصاف وعدالت و.....هستید می توانید با استفاده ی درست از تجربیات موفق جوامع دیگر برخی نقاط ضعف خود را بر طرف و به سوی یک آینده ای روشن گام بردارید و روزی تبدیل به یکی از ابر قدرت های علمی جهان شده ودر همه ی عرصه ها حاضروحرف اول رابزنیم. من معتقدم گام اول حرکت: حضور هر چه بیشتر جوانان شهر مان زنجان در انتخابات شورای شهربه عنوان کاندیدا و پاسخگوو پیشرو نه بعنوان ناظر و منتقد. من از همین جا به عنوان یک دوست و شهر وند از همه جوانان پر شور و نشاط دعوت می کنم بیآیند و اول از شهر خودمان زنجان شروع کنند، نگذارید برخی افراد سست و بی تفاوت و کم ذوق و کم تحرک تو شورای شهر بالا بیآیند و بر اراده های شما که دوستدار و دلسوز شهر و خواهان پیشرفت همه جانه هستید فائق آیند.کشور عزیز مان ایران وشهرمان زنجان متعلق به شما جوانان با ایمان و فداکار نسبت به نظام مقدس جمهوری اسلامی کشور عزیزمان ایران است. زنجان اوصالی مهرآبادی زنجانی
زندگی نامه اوصالی*مهرآبادی زنجانی*
بسم الله الزحمن الرحیم
"وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا"
"و سلام حق بر من است روزی که به دنیا آمدم و روزی که از جهان بروم و روزی که (برای زندگانی ابدی) باز زنده برانگیخته شوم." آیه33 سوره مریم قرآن
من آقامقصود اوصالی*مهرآبادی زنجانی*بنده ی خود خدا واز امت رسول خدا(حضرت محمد (ص) )و مرید حضرت زهرا (س)و محب امامان(علیهم السلام) شیعیان ومطیع ولایت فقیه روزبیست وسوّم(23) رمضان1387 هجری قمری(سحرگاه شب قدر) مطابق با چهارم (04) دی 1346هجری شمسی(25دسامبر1967میلادی)هم زمان با ولادت حضرت عیسی(مسیح) درمهرآباداز روستاهای شهرستان زنجان در خانواده ای مذهبی وعلم و فرهنگ دیده به جهان گشودم.
تذکَر:سلام خواننده ی گرامی(خواص؛عوام) استفاده ی کلمات {من آقا}از روی عمد وآگاهانه می باشد.
*موْلَایَ وَ ارْحَمْنِی عِنْدَ تَغَیُّرِ صُورَتِی وَ حَالِی إِذَا بَلِیَ جِسْمِی، وَ تَفَرَّقَتْ أَعْضَائِی، وَ تَقَطَّعَتْ أَوْصَالِی، یَا غَفْلَتِی عَمَّا یُرَادُ بِی*
مولای من، آن گاه که چهره و حالتم دگرگون شود و جسمم بپوسد و اندامم پاره گردد و بندبند وجودم از هم بگسلد، بر من رحمت آور، که وای بر غفلت من از آنچه در پیش رو دارم. دعای53 صحیفه سجادیه
پدر بزرگوارم مرحوم حاج رحمان آقا اوصالی فرزندآقا کربلایی قاسم از فرزندان مرحوم آقا شیخ ملا رضامعروف به ×( آ شیخ ملا میرزا) ×پسر مرحوم آقامهدی معروف به (مهتی خان) پسر آقا زین العابدین خان معروف به (زینال خان مهرآبادی) که حدود چهار صد سال پیش از طایفه ی اُصالَو (اوصالی) از طوایف اصیل و بزرگ ترک می زیسته که بعد ها این طایفه معروف به طایفه ی زینال خان معروف شد.
خاندان بزرگ اوصالی مهرآبادی در علم وتقوا وهمچنین در رعایت عدل و انصاف وبر قراری شارع مقدس اسلام وپرداخت خمس و زکات زبان زد عام وخاص بوده ودر انجام سایر فرایض دین اعم از فروع واصول بسیار پایبند می باشند.
آبا و اجداد بزرگوار مهرآبادی اکثرا در مهرآباد زنجان خاکسپاری شده اند ازجمله مرحوم کربلایی قاسم ولی ناگفته نماند که از اجدادم در زمان قدیم سوار بر اسب برای زیارت مرقد آقا ابا عبد الله الحسین (ع) مشرف شده بودند همان جا در کنار مزار مطهر امام معصومش با ممانعت افرادی ناشناس ودر گیری به قصدغارت و آزار زائرین آقا ویا چپاول اموال شان کشته و دار فانی را وداع و در کربلای معلی مدفون و قبر پاکش در کربلای عراق است.
قبرمرحوم آقا زینال خان مهرآبادی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ملت بزرگ ایران موقع کندن خندق(پی) ستاد ناحیه شهید باهنر مهرآباد زنجان آشکار وسنگ قبر ش مزین به نام ذات اقدس احدیت بر روی یک سنگ سفید رنگ بزرگ به صورت برجسته با نام مرحوم آقا زین العابدین خان مهرآبادی متوفی سنه 1006 هجری شمسی برابر با سنه بیستم رمضان 1036قمری حکاکی شده بود که به سفارس یکی از نوه و نبیرگانش بنام آقا منصور اوصالی شورای اسلامی روستا آن زمان در احداث ستاد ناحیه وپایگاه مقاومت مهرآباد مورد استفاده قرار می گیرد.
برخی از اتفاقات ووقایعی که در سال و روز وایام تولد مهرآبادی زنجانی روی داده
ازجمله رویداد های سال های 1346-1353هجری شمسی بارش برف باران ونزول رحمت الهی که باعث رونق بیش از حد کشاورزی ودامداری وگسترش باغ های میوه و تره بار در این سال ها بود محصول گندم در آن سال به قدری پر بار بوده که مرحوم پدرم با 30 نفر از کارکنانش در عرض یک ماه بیش از 34.5تن (113خروار)گندم بوسیله داس بر داشت می کنند.تا جایی که از اهالی تعریف می کنند وقتی بوته های زکات که در صحرا وکشتزار یک (دهم خوشه های گندم) توسط مرحوم پدرم جدا و سوا گذاشته شده بود و به خرمن آورده می شود خیلی ها می گفتند ماشالله ماشاالله خرمن بوته های زکات حاج رحمان بزرگ تر وبیشتر از بوته های خرمن بعضی ها است وهمه این ها بیان گر (اللهم انت ولی نعمتی) و حاصل و محصول رحمت الهی است.ودر ادامه بگویم که حتی به علت بارش زیاد برف مردم روستا در طول زمستان برای رفت وآمد به منازل اقوام و همسایگان از پشت بام ها ویا در بعضی محله ها از داخل برف کوچه ها تونل باز کرده بودند برف کوچه ها در برخی محله ها هم سطح پشت بام ها ویا گاها بالا تر از پشت بام بوده،در اواخر پاییزواوایل زمستان همان سال چهارم دی 1346 یک برف و بارانی می بارد که ناودان ها توانایی عبور آب پشت بام ها را نداشته بلکه از روی دیوار ها سرازیر می شده در همان سال متاسفانه 2نفر از هم روستا ئیان که در حال باز کردن جلوی آب گرفتگی ناودان موقع غروب آفتاب در اوایل شب با فانوس مشغول بودند بر اثرگرفتگی رعد وبرق شدید جان خود را از دست می دهند ونا گفته نماند در همان روز و همان سال بر اثر هیمنه وشدت رعد و برق شاخه یک درخت زرد آلوی بزرگ خانلیق باغی .باغی که زیاد خوشایند مردم نبوده ،کنده وبه کنار روستا نزدیکی های اوسکورمه داشی انداخته بود(اوسکورمه داشی نام سنگی در حوالی بالای باغ های انگور پایین ده و خرمن های پائین ده قرار داشت که به شکل انسان بود و مردم به عنوان محل تفریحی وشفا بخشی امراض وبیماری ها مخصوصا سرفه در جای خوش آب وهوا بود گاها به آنجا می رفتند با تنفس هوای دلپذیر شفا می یافتند) وهمچنین از اتفاقات دیگر سیل های طغیانگر بوده که بعلت نداشتن ظرفیت رود خانه مهرآباد که به آجی چای(تلخه رود معروف است) به داخل خیلی از باغ ها وخانه های کنار رود خانه سرازیر وآن ها را هم سطح خود می کند.
واقعیات ذهنی مهرآبادی زنجانی نسبت به دنیای مادی
در همان سال ها لوله کشی آب شرب روستا انجام پذیرفته
که من طفلی خرد سال نه، خرد ماه ویا چطور بگم خرد روز و تا آن جایی که یادم می آید وبه ذهنم می رسد و فکر خودم را به کار می گیرم اولین صفحات وسطور وچه بسا اولین کلمات و حروف و نقطه های عمرم رقم می خورد ودرج می شد ومن از روزنه نگاهم این آفرینش را سفیدی و سر شار از روشنایی وامید می دیدم وهنگامی که مردمک چشمم را می چر خاندم سفیدی وبهتر بگویم روشنایی شعاعش بیشتر وبزرگ تر می شد و من این دنیا را محدود به همان قدرو وسعت شعاعش درک می کردم.
واما حس دیگری هم در کنار این نور که رفته رفته شعاعش بی انتها می شد که برای ذهن و عقل و فهم یارای درک پایان ش مقدور نبوداحساس حرکت آزاد ورها شده ی خویش در تاریکی بود من خود را چیزی جدای از تاریکی ولی در تاریکی حس می کردم و به هر کجا اراده می کردم می رفتم که بلکه بتوانم خودم را به آن حس درک روشنایی ونور ی که هر لحظه شعاعش بیشتر وبزرگتر می شد برسانم چون باخود می گفتم وقتی حس نور و روشنایی آن همه لذت بخش است داخل روشنایی وهمیشه بودن در نور و روشنایی خیلی خیلی لذت بخش تر و روح افزاتر خواهد بود، تا این که در این میان نا خود آگاه ذهنم متوجه مقایسه این دو (روشنایی و تاریکی) برآمد و کم کم حالت کنجکاوی و پرسش از خودم متبلور شد،و حالا درک واقعیات به مرحله سوم کشیده می شد با خود می گفتم چرا؟ در تاریکی که بودم حس و درک اطراف سخت تراز وجود خودم بود و حالا که درداخل روشنایی هستم حس و درک اطراف راحت تر از وجود م(خود م)است وکمی فراتررفته و با خود می گفتم من که الآن در اول این دنیا هستم بالاخره آخرش چی خواهد شد آیا آخرش فقط روشنایی است آیا فقط تاریکی است ویا آیا هم تاریکی وهم روشنایی خواهد بود. درواقع این جا بود که واقعیت زمان وگذشت زمان را حس ودرک کردم.
دوران طفولیت
در آن سال ها مردم انگور باغ های خودشان تیزاب کرده وکشمش های خوشمزه را برای زمستان وهم برای فروش حاصل می کردند ودرختان زردآلوی باغ ها به قدری زیاد بود که مردم روستا در روی تخته های مخصوص خشک کرده وبه محل مخصوص جمع آوری بنام شعبه تحویل وپولشان را نقدا دریافت می کردند ،شیر گاوها وگوسفندان آنقدر زیاد می شد که گاها چندین شعبه شیر پزی برای جمع آوری وگرفتن ماست وپنیر وکره وخامه وسایر مشتقات شیر از جمله کشک وقورت اقدام می کردند.در یکی از همین روز ها که سن من تازه به سن غلطیدن و چهار دست و پا راه رفتن و با گرفتن دست مادر بر روی دو پا ایستادن رسیده بود ، بعد از ظهر یک روز ، آواخر تابستان دم دمای غروب آفتاب که نور طلایی خودش را بر لب بام ها و دیوار های کاه گلی روستا در محله ی مرکز ی پیچ در پیچ ده همچون نوار زرد رنگ مزین شده بود،پلک چشمانم را با آرامی تمام حرکت داده وپس از مدتی که اطرافم را می نگریستم خودم را در درون اطاقی یافتم که قسمت روبرویی روشنایی زیادی داشت ورنگ یائین اتاق آبی وکمی بالاتر تا سقف رنگ آبی روشن بود،خودم را بادو حرکت غلطیدن و چهار دست و پا راه رفتن به غلام گردش خونه دو طبقه ای رساندم و با حرکت سوم ،گرفتن نرده تراس(غلام گردش) وبا کمک ستون کناری نرده ی چوبی خودم را بالا کشانده و ایستادم ، از قضا یکی از درب های چوبی بزرگ حیاط خانه باز بود در این میان صدای هی هی مشهدی ... را از دور می شنیدم که پس از مدتی با همان سر وصدا بر روی الاغش که بار علوفه داشت از داخل تنگه رد شد و من همچنان از بالا اطراف را می نگریستم نا گهان از بالای لبه ی دیوار درب حیاط خانه انتهای تنگه کنار مسجد جامع روستا دو نفر خانم در دست یکی زنبیل و بالای سر دیگری طشت بزرگی مشاهده می شدوقتی به نزدیکی لوله شیر آب کنار خانه داخل تنگه(کوچه) رسیدن مطمئن شدم که یکی از آنها مادرم ودیگری هاجر باجی ام بود.
ساخت خانه جدید در آق اوغلان
من فرزند دوازدهم خانواده ام که از این تعداد دوپسر و دو دختر سه ماهگی وپنج ماهگی ویک سالگی وبزرگترین شان چهار سالگی از دنیا رفتند،از هشت فرزند در قید حیات پنج پسر و سه دختر که اسامی برادرانم به ترتیب آقا منصور،آقا رسول،آقا سلمان و آقا قادر و من آخرین پسرم . اسامی خواهرانم فرخنده خانم وهاجر خانم وتوران خانم می باشند،در دوران سه سالگی زندگیم کار ساخت خانه در قسمت بالای روستا که یک باغ بزرک داشتیم بنام آق اوغلان درکنار آق اوغلان یک زمینی حدودا دو هکتاری از مشهدی یداله خریده بودیم، ادامه داشت چون برادرانم در سن ازدواج بودن و خانه داخل روستا برای زندگی چند خانوار کفاف نمی کرد حتما بایستی در یک زمین بزرگ بصورت مجتمع چند خانه ساخته می شد،درست یادم است که دراونجا در یک قسمتی از آن یک اتاقی به عرض وطول 4در 8 و دو اتاق به عرض وطول4در 6 در طبقه دوم ساخته شده بودو قسمت جلوی اتاق ها یک غلام گردش بزرگی بود به عرض وطول 3در20 که با6 ستون حدودا با فاصله سه متر سه متر محکم درست شده بود در ضمن علت بزرگ بودن و خارج از استاندارد بودن اتاق قضیه اش این بود وقتی برادرانم گچ پی کنی ساخت را می ریزندنقشه به کار گران نشان می دهند و می گویند داخل ای خط کشی را بکنید و می روند به خونه وقتی عصر می آیند می بینند پی را خارج از خط کشی کندن به گفته کار گران باعث مشهدی ... بوده چون گفته اینا خانواده بزرگ وپر جمعیت وپر رفت آمدند در مناسبت ها و میهمانی ها ارزش آن معاوم می شود نگران نباشید و اتفاقا همانطور هم شد وقتی مرحوم پدر در سال 1351 از سفر زیارت خانه خدا بر گشته بودند جواب گوی تمام میهمان های روستا های دیگر و تمام اهالی روستا حضور داشتند را داد ودر مناسبت های دیگر هر سال در سوم شهادت آقا امام حسین(ع)یک روز پس از عاشورا خانواده ی ما خرجی آقا می دادند انصافا جواب گوی همه عزاداران بود زیر این اتاق ها 5تا اتاق 4در5 که اغلب گندم پر می کردیم با این که 14 تا کندو (سیلو) ذخیره گندم داشتیم ولی ما شالله درآن سال ها در خانه ما همه اش سر شار از نعمت وبرکت بود ،در ساخت زمین مذکور دقت شده بود حتما دور تا دور زمین به ارتفاع چهار ونیم مترو بالاتر از آن نیز پنج ردیف سیم خاردار که یک خط سیم خاردار نیز این پنج ردیف را بصورت مورب زیگ زاگی آنها را به هم وصل ومحکم می کرد احاطه کرده بود برای حفظ امنیت و مصون ماندن از حیوانات وحشی مخصوصا گرگ و روباه وشغال، یک سگ قوی هیکل و واقعا مثل شیر با کله ای درشت وبه رنگ نارنجی غلیظ متمایل به قهوه ای داشتیم خیلی شجاع بود یک روزی یادم است داخل حیاط پشتی که سه یا چهار گرگ ازباز ماندن درب استفاده کرده، وارد حیاط شده بودند به خوبی جنگید واز عهده شان بر آمد و با کمک برادرانم فراری داد.
روز های پر اضطراب و پیروزی شکوهمند انقلاباسلامی ایران
تاریخ سال 1357ه-ش من حدودا 11 ساله بودم درست پس از نماز صبح پدر معمولا به علت بیماری که داشتند یک کمی حدودا 2 ساعتی با آرامش استراحت می کردند ولی آن روز را من دقیقا یادم است پدر خوابش نمی برد انگار یگ نگرانی او را آزار می دهد موج رادیو و آنتن رادیورا حی اینو وآنور می کرد تا صدا درست مفهوم شود ولی از شدت درد نمی توانست بنشیند پای رادیو مجبور بود هر از چند گاهی دراز بکشد وبه خاطر درد گلویش باید راه تنفسش را از سرما جلوگیری می کرد و سرشان را به زیر لحاف می بردند چون زمان درست وسط های زمستان بود.پدر دو تا جمله را خیلی با نگرانی از من سوال می کرد و ساعت هم خیلی کند حرکت می کردتا ساعت 9/27دقیقه و 30 ثانیه بشودآن دو جمله را باور کنید بیش از 30 بار از من سوال می کرد و دعای
" اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ وَ یَجعَلُکُم خُلَفاءَ الاَرضِ ءَاِلهٌ مَّعَ اللهِ قَلیلاً مَا تَذَکَّرُونَ "آیا آن کیست که دعای مضطر را اجابت می کند و گرفتاری را بر طرف می سازد و شما مسلمانان را جانشینان زمین قرار می دهد . آیا با وجود خدای یکتا ، معبودی هست ؟! چه کم است اندرز گیری شما .
(که در آیه 62 سوره نمل آمده و مومنین درست در مواقع اضطرار با این دعا به خدا پناه برده وطلب یاری می کنند)پدر با تکرار این دعا می پرسیدند *هوا پیمای آقا صحیح وسالم به زمین نشستند آقا خدارا شکر سالمند* من هم با خودم می گفتم این آقا که پدرم در باره اش می پرسد کیست ؟ مگر چقدر مهم است ؟ که این همه پدرم با وضعیت درد ناک خودش به فکر ایشان هستند کمی مسائل آن روزها را کنار هم گذاشتم دیدم منظورمرحوم پدرم حضرت امام خمینی (ره) می بوده که پس از 16 سال قرار بود با جان فشانی های ملت بزرگ ایران به کشور عزیزمان برگردد و آنروز پر اضطراب هم درست 12 بهمن سال1357 بوده آغاز دهه فجر انقلاب اسلامی ونظام مقدس جمهوری اسلامی کشور عزیزمان ایران
کاشت درختان سیب در باغ آق اوغلان مهرآباد
رسول خدا(ص)ميفرمايند: « هر كس درختى بنشاند و به ثمر بنشيند، خدا به اندازه اى كه ميوه از آن فراهم آيد به او پاداش مى دهد.» مستدرك الوسائل، ج 13، ص460
در این باغ بزرگ درختان کهن سال درخت زردآلو به تعداد بیش از70 اصله که عمر هر یک از آنها به 150 سال وچه بسا بیشتر هم می رسید وجود داشتکه در سال 1351 موقع کاشت500 نهال سیب سرخ و زرد لبنانی تعداد 30 درخت بزرگ که خیلی پیر شده بودند را بریدیم در کنار آنها تعدادی نیز 100 یا 150تا درخت آلوزرد، قارال آلچا، آلقیی،شفتالو ،گلابی ،سیب جلّابی و آلبالو دور تا دور باغ را فرا گرفته بود.بعضی از درختان به قدری درشت بود مخصوصا گلابی ها وزردآلوها مثلا اگر دو نفر آدم بالغ دستان خودشان را دور یکی از آنها بصورت کلاف، درخت را بغل می کردند بعضی موقع دستشان بزور از دو طرف به هم می رسید.
حدودا سال های 1359یا60 بود ومن 13یا14 سال داشتم یعنی 2،3سال از انقلاب اسلام کشور مان و فوت پدرم گذشته بوددرست وسط های تابستان بود و نوبت آبیاری همان باغ (آق اوغلان)و چند باغ وباغچه دیگ ازجمله یک جنگل بزرگ بنام درمان دالی و راجیلخ که از هر 12روز یک روز 24 ساعت برای جوق(گروه) ما بود که 12 ساعت سهم خود ما به شب افتاده بود و برادرانم از این موضوع با خبر نبودند و همگی با کارگران تو صحرا برای درو گندم شب را توصحرا مانده بودند من تنهای تنها ساعت12 نصف شب یک فانوس در یک دست(چپ) ودر دست دیگر بیل را برداشته وراهی بناب شدم اول قبل از همه زود نهر خالی را که آب راهش در باغچه مشهدی ... چون آب را هنوز تو این نهر نگذاشته بودیم یک کمی بستن آبراه راحت می شد، انجام دادم ودر مسیر نیز مسیر آب را باغ به باغ و باغچه به باغچه بررسی می کردم که آبراه نهر به باغچه های دیگران باز نباشد تا رسیدم به محل اصلی (بناب) دیدم مرحوم عمو سلیمان آنجا منتظراست و به من گفت پس برادرانت کجاست نوبت آب تان الآن از یک ساعت بیشتراست همین جوری بی صاحب مانده ومعلوم نیست به باغ کی داره میره خلاصه کمک کرد و آب را راهی نهر کردیم و رفتیم سراغ اون یکی نهر وآب نهر درمان دالی راهم بستیم تا آب در امان خدا راهی جنگل شد ومن نیز آمدم به سراغ باغ آق اوغلان تا رسیدم آب تازه رسیده بود شروع کردم از بند بالا و پس از آن بند دوم که خیلی بزرگتر از اولی بود،آبیاری آنجا را نیز تمام کردم حدود ساعت 3ونیم صبح بند سوم را شروع کردم در حین آبیاری من وقتی فانوس را زمین می گذاشتم گهگاهی درشعاع هفت و هشت متری شبح سفید رنگی مشاهده می کردم ولی خیلی سریع وگذرا این اتفاق چندین بار در فاصله ها وزمان های مختلف رویت گردید و من زیاد حساسیت به دلم راه نمی دادم و نمی خواستم فکر های بد بکنم چون شنیده بودم خیلی ها با خوف و واهمه در این جور مواقع خودشان ترسانده واز ادامه کار باز مانده اند و بعد ها معلوم می شد آن سفیدی که تا صبح الافش کرده بود نگو یک نخ سفید رنگی بوده که از ته سوزنی که در کلاهش آویزان بوده جلوی چشمش تاصبح به شکل یک شبح گول پیکر دیده شده واورا ترسانده ولرزان کرده در همین افکار مشغول بودم تا این که تاریکی شب بال پرخود را آرام آرام جمع می کرد و روشنایی صبح تمام آسمان را می پوشاند ناگهان متوجه شدم آن شبح گونه ها دو تا گرگ قوی هیکل نزدیک یک ساعت دوتایی منو دور می زدند تا فرصت نفوذ پیدا کنند وحمله کنند ولی چون من در دستم بیل و فانوس بود و هم چنین تابستان بود نتوانسته بودند حمله کنند وقتی کاملا متوجه شدم این دو گرگند منو دور می زنند محکم بیل را به درخت زرد آلوی تنومند کوباندم و فریاد کردم بروید ببینم چه می گویید یک دفعه مثل گوی که درون کاسه بچرخانی و به لبه کاسه برسند نیروی گریز از مرکز به بیرون پرت می کند از حلقه دایره در رفته وبه سوی جنگل مشهدی... وبه طرف رود خانه فرار کردند .
نتیجه گیری از اتّفاق دو گرگ درّنده
الله.لا.اله.الا.هو.الحي.القيوم.یاقایم.آل.محمد.عج.اندکی.صبر.سحر.نزدیک.است.انرژی هسته ای.مقصوداوصالی.
برنامه هستهای ایران.که در سال ۱۳۲۹ آغاز شده بود. در سال ۱۳۵۳ با تأسیس سازمان .انرژی اتمی یران .و امضای قرارداد ساخت .نیروگاه اتمی بوشهر .شکل جدی به خود گرفت. ایراندر سال ۱۳۳۷ (۱۹۵۸)، .به عضویت آژانس بینالمللی انرژی اتمی .درآمد و در سال ۱۳۴۷ (۱۹۶۸) پیمان عدم تکثیر سلاحهای هستهای (.انپیتی) .را امضاء کرد و. دو سال بعد آن را درمجلس شورای ملی .به تصویب رساند.[۱][۲]
در تاریخ ۲۰ بهمن ۱۳۸۱ .(۹ فوریهٔ سال ۲۰۰۳ میلادی). .محمد خاتمی،. رئیس جمهور .وقت ایران، خبر از تهیهٔ .سوخت هستهای .توسط متخصصین ایرانی .برای نیروگاههای هستهای ایران داد. و در فروردین ۱۳۸۵ .(آوریل سال ۲۰۰۶). محمود احمدینژاد .رئیسجمهور وقت ایران، اعلام کرد که ایران موفق به غنیسازی اورانیوم به میزان ۳٫۵ درصد شدهاست. در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۹۰ (۱۵ فوریه ۲۰۱۲) ایران از ساخت میله سوخت هستهای .۲۰ درصد غنی شده و .بارگذاری آن در رآکتور تحقیقاتی .۵۵ مگا واتی تهران خبر داد.
28 رجب رحلت پیامبر(ص) وشهادت امام حسن(ع)و امام رضا(ع)وهمچنین شهادت سردارخیرالله صمدی مدافع حرم تسلیت
ashura.ashura.ashura.ashura.ashura.ashura.ashura.ashura.asura.ashura.mehrabadi.zanjani
In their millions, Muslims have staged passionate mourning ceremonies in commemoration of the day in history that witnessed the martyrdom of the icon of sacrifice to the faithful.
The occasion, known as Ashura, marks the martyrdom of Imam Hussein and 72 of his companions in 680 AD in a land that is known today as Iraq, after they refused to pledge allegiance to the tyrant Yazid.
Ashura is the culmination of a 10-day annual mourning period in the lunar month of Muharram for the third Imam of Shia Muslims, who was a grandson of Prophet Muhammad (Peace be upon Him).
The rituals are observed in ultimate magnificence in the holy cities of Najaf and Karbala in Iraq, the latter of which hosts Imam Hussein's holy shrine.
On Sunday, hundreds of thousands of pilgrims, traveling from India, Pakistan, Afghanistan, Iran, Azerbaijan, Lebanon and many other countries, descended on Karbala, with officials putting their numbers at 6 million.
An Iraqi TV channel said authorities had created a security belt around the holy city to protect it from possible terrorist attacks. In the past, Daesh and other Takfiri groups have targeted the pilgrims on their way to Karbala or carried out bombings inside the city.
Iraqi Shias watch a reenactment of the Battle of Karbala ahead of the annual Ashura events, which mark the martyrdom of Imam Hussein, the third Shia Imam, in the southern city of Basra on September 29, 2017. (Photo by AFP)
Across Iran, millions of mourners started the processions shortly after the sunrise, lining up in coordinated and orderly bands of passion plays and recitations of elegies which continued until the afternoon.
Sunni Muslims in the Iranian provinces of Kurdistan and Sistan and Baluchestan as well as devotees of other faiths such as Armenians joined Shia mourners, distributing free food in a show of solidarity.
Ashura is also an occasion for unity when Iranians of all ethnic backgrounds, including Azerbaijanis, Arabs, Kurds, Lors, Baluchis and Turkmen, commemorate it in their local languages and dialects.
On Saturday, huge masses in Iran and other countries such as Pakistan and Yemen held mourning rituals on the ninth day of Muharram to mark Tasu’a, the ninth day of lunar month.
In Iran, devotees in cities, towns and villages across the country listened to elegies recounting the indescribably tragic events in the Battle of Karbala during which Imam Hussein and some members of his family and his companions were brutally massacred.
More than 5,000 people marched through the center of Sydney, slapping their chests in a sign of grief. A procession of mourners marched down Wilmslow road in Rusholme, south Manchester, joining other devotees across the world to mark the occasion.
The Battle of Karbala between a small group of supporters and relatives of Imam Hussein and a larger military detachment from the forces of the Umayyad caliph represents the war as one between good and evil.
ایام سوگواری آقا امام حسین(ع)را خدمت شما عزاداران حسینی تسلیت عرض می کنم.
التماس دعا
(مهرآبادی زنجانی)
زينب كبري سلام الله عليها هر "قضايي" كه مشاهده مي كند، آن را تبلور خواست و اراده الهی، لطف و محبت خداوند، و زيبايي و خير سرازير شده از جانب او نسبت به خود و اهل بيت خويش می بیند.
يزيد در مجلسي عمومي، رو به حضرت زينب (سلام الله علیها) نمود، و در حالتي كه مست غرور بود، گفت: خدا را شكر كه شما را خوار نمود! بعد از حضرت زينب (سلام الله علیها) سؤال كرد: كار خدا را با برادر و اهل بيت را چگونه يافتي؟ يزيد قصد داشت همه جنايات خويش را با نسبت دادن به خواست خدا صحيح جلوه داده و كارهاي خود را بر اساس حق توجيه نمايد!.
#زينب_كبري (سلام الله علیها) در جواب فرمود: #ما_رایت_الا_جمیلا
هشتم محرم یوم العبّاس زنجانی ها .زنجان پایتخت شور و شعور حسین
1+چرا #زنجان_پایتخت_شور_و_شعور_حسینی نام گرفت و آن را بعنوان #دومین_قربانگاه_جهان_اسلام بعد از منی در مکه (حج ابراهیمی) مبدل ساخت؟!
2+چه چیزی باعث شد که این حرکت و حماسه ی بزرگ مذهبی در تاریخ 15 دی ماه سال1387با شماره 10 در فهرست میراث معنوی کشور به ثبت برسد؟.
3+مردم زنجان با کدام رویکرد دینی و ارزش معنوی در روزهای 8محرم (یوم العبّاس) با حضور یک پارچه دردسته عزاداری مسجدحسینیه اعظم و 11 محرم با حضور گسترده در دسته عزاداری مسجد زینبیه اعظم آن را به یک همایش بینالمللی تبدیل کنند؟
4+دلیل و انگیزه حضور چند صد هزار نفری ارادتمندان آقا امام حسین (ع)از جای جای نقاط عالم و شهرهای ایران بزرگ در این مراسم که آن را به عنوان بزرگترین اجتماع #عزاداران_حسینی در جهان مطرح و توسط چندین شبکه داخلی و خارجی اقدام به پخش زنده آن کنند؟
5+زنجانی ها درس رشادت و شهامت و صبر و استقامت را از چه کسانی آموخته اند . وچطور شد در دوران 8سال دفاع مقدس بچه های زنجان به عنوان غوّاصان دریا دل (خط شکن) معروف شدند و در عملیات های کوچک و بزرگ تأثیر گذار بودند ، مکتب خانه شان کجاست ؟
اینجانب مقصود اوصالی(#مهرآبادی_زنجانی) برداشت ها و (تحلیل های)خودم را با تاسی از فرمایش ماندگار امام (ع)"#هل_من_ناصر_ینصرنی ؟ " در این زمینه به ذهنم رسید به سوالات بالا به شرح ذیل آورده ام ؛
1+ سادگی ، بی آلایشی وسنتی بودن .
2+ ایمان و اعتقاد قلبی با اعماق دل عزاداران نسبت به راه و عمل آقا ابا عبدالله الحسین.
3+ استفاده نکردن از آلات موسیقی غیر متعارف نامناسب با عزاداری سالار شهیدان .
4+ درک و فهم درست و صحیح از واقعه ی کربلا همراه با خلوص و شور و سر زندگی.
5+ همکاری و همیاری مردم عزادار در قالب گروه های سازمان یافته و آموزش دیده جهت خدمات رسانی به
عاشقان و سوگواران آقا ابا عبدالله الحسین(ع) .
6+ تقویت روحیه ایثار در بین جوانان و نوجوانان با تأسّی(اقتدا کردن) به آقا ابوالفضل العبّاس و الگو پذیری از آن حضرت
با مشق و رجز خوانی حماسی خوانی مداحان زنجانی.
7+ شرکت عزاداران زنجانی همراه با خانواده ، بالاخص فرزندان به منظور آشنایی بیشتر کودکان با فرهنگ عظیم عاشورایی
و انتقال این سنت حسنه ی، دیرینه امامان به آیندگان.
ادامه مطلب را در صفحه بعدی بخوانید لطفا با کلیک روی ادامه مطلب در پایین همین پست.
#ایران #ایرانی #ایرانیان #رهبر#زنجان #زنجانی
#دسته_عزاداری_حسینیه_اعظم_زنجان #حسینیه_زنجان
#حسینیه_اعظم_زنجان #امام_حسین_ع
#زینبیه_اعظم_زنجان #زینبیه #حسینیه
#یوم_العباس #زنجان_دیار_غواصان_دریا_دل
#سید_سرداران #سردار #سلیمانی #ایران #سپاه_قدس #سپاه_پاسداران #سردار_سلیمانی
20 فروردین روز ملی فن آوری هسته ای مبارک باد
به من رای ندهید، و از انداختن رای سفید نیز خوداری کنید. مقصود اوصالی (مهرآبادی زنجانی)
سلام علیکم: با عرض ادب و احترام، حضور همشهریان گرامی که ابراز محبت می کنند و هر روز با گذاشتن کامنت و پیامک و تماس تلفنی و حضوری بنده را شرمنده می کنند از اینکه کاندیدای مجلس شورای اسلامی شدم ،یانه؟ لذا برحسب تجربه قبلی که دارم برخی از عزیزان نام بنده را با ذهنیت اینکه داوطلب هستم در برگه های آرا می نویسند و رای می دهند ، چون کاندیدا نیستم از آمار صحیح آرا محسوب نمی شود . لذا از شما سروران عزیز می خواهم *به من رای ندهید* حتی از انداختن * رای سفید *نیز خوداری کنید.ان شالله اگر خدا عمری عنایت فرمود در دوره های بعدی در خدمت همشهریان عزیزم خواهیم بود.
اسامی برخی از کاندیداهای زنجان را محضر شریفتان پایین صفحه آوردم.
*حوزه انتخابیه زنجان و طارم:1-علی پاک منش 2- نصر اله ابراهیمی 3- فریدون احمدی، 4- ساسان احمدی 5- سحر احمدپناه 6- محمد اسماعیلی 7- محمدحسن امیدی 8- محمدسعید آذره 9- جلیل باقری 10- مریم باقری 10- کوروش توکلی 11-بهرام جعفری 12- داود حاجی ناصری 13 - نجم الدین حسنلو 14- معصومه حسنی 15 - روح اله حسنی 16- الیاس حسین نیا 17- اسماعیل حمزه تبار 18- فاطمه حیدری 19- کریم خان محمدی 20 - بهداد خوئینی 21 - ابوالفضل خوئینی 22- مقصود ذوالقدری 23- سولماز رخش 24- علیرضا رستمخانی 25- نورالدین رفیعی 26- صغری رمضانی 27- رضا شعبانی 28- ثریا عباسی قیداری 29 - سهیلا عبداللهی 30- منصوره علی محمدی 31- محسن علیمردانی 32- داود قربانی 33- داود قربانی (نام پدر:رقیبعلی) 34 - اصغر گل پیکری فرد 35- فرهاد محمودی 36 - محسن مرادی 37 - سید نجم الدین مرتضوی 38 - سیده مرضیه مسمومی 39 - غلامرضا مقدم 40- حسن ملکی 41- سید اصغر موسوی 42- سید مجتبی موسوی 43- سیروس میانجی 44 - علی اکبر میرلو 45 - علی نجفی 46- علی وقف چی 47- سید محمد شفیعیحوزه انتخابیه خدابنده:1-قاسمعلی افشاری 2- احمد بیگدلی 3- آیت الله بیگدلی 4- سید البرز حسینی 5- رمضانعلی خدابنده لو 6- علی اکبر دشتکی حصاری 7- محمد شفیعی 8- فرامرز طهماسبی 9- ابوذر علی بیگلو 10-عابس لطفی دهگان 11- محمدمهدی محمدی 12- علی مرادی 13- سید حسن موسوی 14- سیدمحمدعلی موسوی 15- عزت الله گنج خانلو 16- لیلا اصانلو 17- ابوالفتوح ناطقی خمسه 18 – رحیم سلیمانی رادحوزه انتخابیه ابهر، خرمدره و سلطانیه:1-سیدجمال احمدی 2-علی الله یاری 3- مهناز آقامحمدی 4- ابراهیم بختیاری کبوترکی 5- محسن توکلی 6- سید سجاد حسینی 7- سید محمد حسینی(روحانی) 8- منصور حقانی 9- محمدجواد حیدری 10- محمدرضا خان محمدی خرمی 11- مهسا خداوردی 12- سعید خوئینی 13- ابراهیم داودبگی 14- احمد ربیعی 15- محمود زمانی 16- بهرام صدری 17- سید جمال طاهری 18- تقی عباس جماعتی 19- محمد عزیزی 20- حجت الهر عسگری 21- شاهپور علائی مقدم 22- محمد نجفی 23- علی حاجی خانی حوزه انتخابیه ماهنشان، ایجرود، دهستانهای بوغداکندی و قلتوق:1-علی اصحابی 2- اسماعیل عزیزی 3- جواد آذرنژاد 4- علی باقری 5- علی بهرامی 6- محمدرضا حسنی 7- سهراب خدایاری 8- داود دستی 9- علی دویران 10- علیرضا رضایی 11- عباسعلی ساریجالو 12- توران کرمی 13- رسول کرمی 14- ملک حسین کریمی 15- یوسف مجتهدی 16- محمدسعید نظری
توجّه، توجّه، توجّه،
*** اطلاعیه مهمّ: ***
باطلاع هم استانی ها وهمشهریان شریف می رساند اینجانب مقصود اوصالی (مهرآبادی زنجانی) کاندیدای هیچ یک از حوزه های استان زنجان در دوره ی دهم مجلس شورای اسلامی بنا به مصلحت و با پیشنهاد خیل کثیری از عزیزان نیستم . *** الله یخماسین *** .............ان شاء الله دوره یازدهم...................
مرکز |
حوزه |
شهرستانها |
بخشها |
کرسی |
نقشه |
زنجان |
شهر زنجان، مرکزی (به جز دهستانهای قلتوق و بوغداکندی)، زنجانرود و قرهپشتلو |
۲ |
|||
آببر، مرکزی طارم و چورزق |
|||||
ابهر |
۱ |
||||
ماهنشان |
شهر ماهنشان، مرکزی، انگوران (نیز دهستانهای قلتوق و بوغداکندی از بخش مرکزی زنجان به این حوزه انتخابیه مربوط میشود) |
۱ |
|||
خدابنده |
۱ |